Rhapsody

یه چیزی وسط این شهر لعنتی کمه. شاید هم یه چیزایی اضافی هستن. از دور که نگاه می کنی شهر قشنگ به نظر می رسه. از نزدیک هم همین طوره. از هر بعد که شهر رو ورانداز کنی می بینی زیبایی های خاص خودش رو داره. مشکل اما اینه که این ساختمون ها برای این شهر ساخته نشده ان. این معماری معماری ای نیست که بشه ازش تو این اقلیم استفاده کرد. درست مثل این می مونه که وسط قطب خونه ی حصیری ساخته بشه یا وسط کویر شروع کنیم به ساخت ایگلو. اجزاء این شهر به هم می خورن اما کلیتش با اقلیم شهر سازگاری نداره... 

سال آینده چلنج گودریدز نخواهم داشت. به اندازه ی کافی با اعداد و کمیت ها سر و کله می زنم. نمی خواهم یکی از خالص ترین لذات بشری را به اعداد آلوده کنم. به علاوه وقتی تعداد کتاب های خوانده شده در شلوغ ترین سال عمرم را می بینم قابلیت این را دارم که مغرور شوم و خودم را واقعا انسان فرهیخته ای به حساب بیاورم. در حالیکه سه تاشان دوباره خوانی هری پاتر بود و دو تای دیگر ماجراهای بچه های بدشانس. 

مورد دیگر این است که زیاد خواندن لزوما انسان را پخته تر نمی کند. خواندن تمام زندگی نیست و گودریدز، با همه ی خوبی هایش ذاتا یک شبکه ی اجتماعی است و گاهی آدم را وسوسه می کند به جان کتاب هایش بیفتد و ریویو پشت ریویو بنویسد بلکه ریویو ها لایک شوند و ذره ای دوپامین در بدن ترشح شود.

تنهاییم را فراموش کرده‌ام و آرامش را. همه‌ی لحظاتم را می‌دوم بی آنکه بایستم و ذره‌ای لذت ببرم. تمام هستی‌ام را آدم‌ها پر کرده‌اند و صدای همهمه‌شان نمی‌گذارد موسیقی متن زندگیم را بشنوم. در راه بازگشت بودم که مسافر یادم آمد. وسیع باش و تنها، سربه‌زیر و سخت. دوباره خواندمش. جهان را حل می‌کند...


'"هر کس می‌تواند توقع آبرومند بودن داشته باشد. اما توقع شهرت داشتن، منحصر به افراد استثنایی است. زیرا شهرت فقط در اثر دستاوردهای فوق‌العاده حاصل می‌شود. این دستاوردها یا مربوط به اعمال آدمی می‌شود یا به آثار او و بنابراین برای شهرت دو راه باز است. برای دستیابی به اعمال بزرگ به ویژه قلب بزرگ و برای رفتن به راه خلق آثار، ذهنی بزرگ لازم است. هر یک از این دو راه مزایا و مضرات خود را دارند. تفاوت اصلی این است که اعمال گذرا هستند، اما آثار ماندگارند. شریف‌ترین عمل همیشه زمانی کوتاه تاثیرگذار است. اما اثر نبوغ آسا در طول همه اعصار تاثیری ماندگار دارد و انسان‌ها را ارتقا می‌دهد."

درباب حکت زندگی-آرتور شوپنهاور


+موقت: اون پایین قسمت پیوند های روزانه رو فعال کردم. دلتون خواست بخونید مطابی رو که اونجا لینک می کنم.

دوم راهنمایی بودم. دوست صمیمی ام اون موقع ها میم بود. نامه داده بودن بهمون که زود تر تعطیل می شیم. 11 رسیدم خونه. سیم دایل آپ رو وصل کردم به پریز تلفن. وصل شدم به اینترنت. یادم نمیاد چه طور ولی رسیدم به فروم Tokio Hotel. تِرَک Ready, Set, Go رو دانلود کردم. بیست و دو دقیقه ی تمام طول کشید. کارم که تموم شد سیم دایل آپ رو جمع کردم. میم زنگ زد. پرسید چرا تلفن اشغال بوده. گفتم آهنگ دانلود کردم. پشت تلفن با هم آهنگ گوش دادیم. اولین آهنگی که در تمام طول عمرم دانلود کرده بودم...

انسان‌ها موجودات عجیبی هستند. تمام زندگیشان را گذاشته‌اند که اثبات کنند از همه بالاترند و هیچ حواسشان نیست بوی تعفن همه‌ی کارهایی که دارند می‌کنند از هزاروپانصد کیلومتری قابل حس است. چند ماه پیش مستندی دیدم در رابطه با آلبینیسم یا زالی در تانزانیا. از شدت حیرت و تعجب نمی‌دانستم چه باید بکنم. ذهنم قفل شده بود و همه‌ی حواسم رفته بود به عمو شلبی و شعری که دایی‌ام در شش سالگی برایم خوانده بود.

آلبینیسم نوعی اختلال ژنتیکی است که باعث می‌شود بدن قادر به تولید ملانین نباشد. نتیجه‌اش می‌شود پوست سفید و موهایی روشن با چشمانی که تقریبا تمام اوقات از نظر بینایی مشکل دارند. به دلیل محدودیت‌هایی که در زمینه‌ی ژن‌ها در تانزانیا وجود دارد (که جست‌و‌جو درباره‌ی دلیل آن از حوصله‌ی من خارج است) تعداد افرادی که با مشکل آلبینیسم در تانزانیا به دنیا می‌آیند بالاست.

تقریبا 60 درصد از مردم تانزانیا به خرافات و نوعی نیروی ماوراالطبیعه و چیزی فراتر از مرزهای این جهان باور دارند. این باورها باعث شده که دو گروه از درمانگرها در این منطقه فعالیت کنند. درمانگرهای سنتی (traditional healers) و درمانگرهایی که با جادو به دنبال شفای مردم هستند(witch doctors).

درمانگران سنتی باور دارند به دلیل وجود ارتباطی مخصوص بین آن‌ها و خدا یا سازنده‌ی این جهان، که از نیاکانشان به ارث برده‌اند می‌توانند گیاهان و روش‌های مخصوص برای درمان مردم را در خواب ببینند. مثلا برروی یک تکه چوب آب‌دهان می‌اندازند و به مفصل‌ها ضربه می‌زنند و یقین دارند با انجام این مراسم می‌توانند شانس بد را از انسان دور کنند. درمانگران سنتی برای ادامه‌ی کارشان باید مجوزهای لازم را از دولت مرکزی دریافت کنند.

در مقابل درمانگران سنتی، درمانگرانی وجود دارند که به گفته‌ی خودشان از جادو در درمان‌هایشان استفاده می‌کنند. این درمانگران برای کسب درآمد هرچه بیشتر، این ایده را بین مردم رواج داده‌اند که علت سفیدپوست بودن افرادی که با اختلال آلبینیسم متولد می‌شوند این است که مواد معدنی بیشتری در بدن آن‌ها وجود دارد. بنابراین اگر کسی قسمتی از بدن یک آلبینو را در اختیار داشته باشد می‌تواند مطمئن باشد که ثروتمند و قدرتمند خواهد شد. به علاوه این درمانگران ادعا می‌کنند که از اعضای بدن آلبینو‌ها برای ساخت معجون استفاده می‌کنند و مقدار کمی معجون را حداقل با قیمت صدهزار دلار آمریکا به ثروتمندان تانزانیایی می‌فروشند.

درست مثل فیلم‌هاو داستان‌های فانتزی شکارچیانی وجود دارند که کارشان بدست آوردن اعضای بدن آلبینوهاست. شکارچیانی که مثل حیوانات کمین می‌کنند و انسان‌ها را می‌کشند و اعضای بدنشان را تکه‌تکه می‌کنند برای بدست آوردن پول و قدرت.

+ تلاش می‌کنم در پستی دیگر بیشتر درباره‌ی این موضوع بنویسم. اگر ننوشتم و خواستید بیشتر بدانید این مستند را ببینید. بسیاری از جزئیات مهم را در این پست ننوشته ام. 

++ شعر عمو شلبی