Rhapsody

تنها باری که گریه کردم و از گریه کردنم حرصم گرفته بود اول دبیرستان بودم. داشتم به وراجی های یه نفر گوش می دادم که الان اسمش یادم نیست ولی قیافه اش از ذهنم پاک نمیشه. می دونستم که حرفاش منطقی نیست ولی احتیاج داشتم به دلیلی قوی تر از منطق یه دختر 15 ساله که فکراش درست بودن اما سنش باعث میشد احساس کنه به چیزی بزرگتر احتیاج داره. گریه می کردم و از خودم حرصم گرفته بود که چرا نمی تونم جوابش رو بدم. از اون موقع با هیچ کس بحث نکردم. فقط تلاش کردم تکلیفم رو با خودم روشن کنم که دیگه گریه ام نگیره...

ای کاش زنگ های فیزیکمون دوهزار ساعت طول می کشیدن. 


موهام رو که اینقدری کوتاه کردم، عینکی هم که شدم! این استیکره خود خود منه! فقط من در این حد هنری نیستم^_^

دلم می خواد که یه پناهگاه زیرزمینی داشته باشم. برم توش و چراغ ها رو خاموش کنم. صدای بمب هایی که اون بالا پرتاب می شه رو بشنوم و تنها کاری که انجام بدم انتظار باشه. 
بعد از اینکه مخمصه تموم شد بیام بیرون و ببینم همه چیز تموم شده...


+کاش حداقل یه کم وقت بود برای قوی نبودن. مشکل اینجاست که هیچ جوره نمیشه رها بود...

اولین باری که ریاضی به نظرم جادویی اومد پنجم دبستان بودم. اسم تراختنبرگ رو شنیدم و مادرم رو مجبور کردم بره انقلاب و برام کتابش رو بگیره. روش سریع تراختنبرگ در حساب. تراختنبرگ تو زندان نازی ها روش سریع حساب ذهنی رو ابداع کرد. کتاب رو کامل نخوندم ولی هنوز هم که هنوزه برای ضرب 11 و 12 از روش تراختنبرگ استفاده می کنم. 

اولین باری که ذهن زیبا رو دیدم شب یکی از امتحان های ترم اولم بود. احتمال می دم که اون موقع راهنمایی بودم. مجذوبش شده بودم از همه بیشتر دلم می خواست مسئله هام رو روی پنجره حل کنم.

دو سه شب پیش توی جاده Imitation Game رو دیدم. استفاده شون از تئوری احتمالات رو دوست داشتم. عاشق کریستوفر شدم و همونطور که داشتم فیلم رو می دیدم یه دست کشیدم به لپ تاپم و بهش گفتم: می بینی؟ داری تاریخچه ی خودت و هم نسل هات رو به عینه تماشا می کنی.

قبلا ها فکر می کردم ریاضی جادویی نیست. اما الان که بیشتر از هر زمان دیگه ای باهاش سر و کار دارم، کم کم دارم به این نتیجه می رسم که ریاضی می تونه جادویی ترین چیز باشه تو دنیا. حتی جادویی تر از حلقه ی یگانه...


الکلاسیکوی دیروز به یکی از بهترین خاطرات فوتبالیم تبدیل شد. کلاس داشتم، غیبتهام تموم شده بودن و مجبور بودم برم. الکلاسیکو بود و باید می دیدمش. با یکی از بچه ها وصل شدیم به اینترنت و بازی رو آنلاین دیدیم در تمام مدت کلاس. اینترنت قطع و وصل می شد اما بخت با ما یار بود و تمام صحنه های مهم بازی و گل ها رو دیدیم. پفیلا خوردیم و اگه به جای تخمه کدوی باقی مونده از آجیل شب یلدا تخمه آفتابگردون داشتیم می شد یواشکی و بدون صدا تخمه هم بخوریم.


پ.ن: خانومی که لپ تاپت پر از مو و شوره سر بود! لطفا لپ تاپت رو تمیز کن که آدمی که بهت موس داده وقتی لپ تاپت رو می بینه حالش بد نشه و مجبور نباشه بره خونه با اسپری مخصوص دست اونم از نوع آنتی باکتریالش (!) بیفته به جون موسش!