- ۱۲ شهریور ۹۹ ، ۰۱:۱۷
- ۴ نظر
نقاشی از جیم کری
ما آدمها، موجودات خودخواهی هستیم. همینه که پنج صبح از خواب بیدار شدن رو به جون میخریم و تا مرکز شهر میریم برای رسیدن به محل کارمون. و البته همین خودخواهی هم هست که موجب زنده موندنمون شده. آدمی که خودخواهیش رو از دست بده دیگه زحمت این رو به جون نمیخره که یک روز دیگه هم بیدار بشه و توی محل کارش حاضر بشه. این خواستنِ خوده که ما رو زنده نگه داشته. فکر میکنم تقریبا تمام کارهایی که در طول عمرمون انجام میدیم ناشی از خودخواهی میشه. حتی مسئلهی تقدیسشدهای مثل عشق پدر و مادر به فرزند و یا عشق بین دو انسان همه از خودخواهی سرچشمه میگیره. شاید حس خوبی که از کمک کردن به بقیه میگیریم (گیرم اینکه با هیچکسی هم راجع بهش صحبت نکنیم) سرچشمهی کمکهامون به بقیه است. پدر و مادری که بچهدار میشن، از دیدن فرزندشون و بزرگ کردنش احساس خوبی رو تجربه میکنن. یا دلیل اصلی اینکه عاشق کسی میشیم احتمالا احساس خوبیه که از اون ارتباط به ما دست میده و یا احساس خوبی که از این طریق نسبت به خودمون به دست میاریم. توی این لحظه و این مکانی که دارم توش زندگی میکنم، فکر میکنم این خودخواهی فقط از طریق ازخودگذشتگی دست یافتنی میشه.
توی رابطه با آدمها تلاش کردن برای دیگریه که حرف اول رو میزنه. مهم نیست نتیجهی اون تلاش چی باشه. همین که فردی برای یک لحظه هم که شده به خودش نگاه نکنه و زمان و انرژی و فکرش رو بذاره برای خواستنِ کس دیگری، میتونه معنی رابطه باشه. اون وقت نتیجهی این ازخودگذشتگی شاید توی یه فرآیند ناخودآگاه تبدیل میشه به نتیجه ی خودخواهانهای که مغز ما برای ادامه زندگی دنبالش هست. این چرخه رو میشه تعمیم داد به رابطههای انسانی. رابطهی پدر و مادر و فرزند با سیستم عجیب تقاضای پذیرش از طرف فرزند، و احساس خوب والد بودن از طرف پدر و مادر با همهی سختیها و مسئولیتهاش.
با اینکه عکسنوشتههای اینستا تقریبا همهچیز رو دربارهی شازده کوچولو تا سرحد مرگ لوث کردهان، فکر میکنم جملهی "ارزش گل تو به قدر عمریه که به پاش صرف کردی" مصداق کامل چیزایی باشه که بالا گفتم. قبلتر ها نمیتونستم بفهممش. الان اما فکر میکنم وقت، انرژی و شوقی که میذاریم برای هر کسی که باهاش مراوده داریم بر میگرده به تصور ما از ارزش اون شخص در نظرمون. برمیگرده به یک چیز:
Are they worth trying for?