Rhapsody


دیشب Mindhunter رو تموم کردم. سریال ماجرای یه مامور اف بی آی رو روایت می کنه که تصمیم می گیره با جنایتکارانی که جنایت های فجیعی رو مرتکب شدن مصاحبه کنه تا بفهمه چرا دست به این جنایت ها زدن. فیلم صحنه های جنایت رو بازسازی نمی کنه و فقط با عکس و توضیحات راجع به جنایت ما رو در جریان اتفاقات می ذاره و تمرکز اصلی خودش رو می ذاره سر روانشناسی ماجرا.

جان داگلاس، هولدن فورد (با بازی جاناتان گراف) در دنیای واقعیه. داگلاس کتابی داره با همین نام و با قاتل های سریالی زیادی در جریان کارش گفت و گو کرده تا بتونه دسته بندی هایی برای رفتارشون ارائه بده. اون طور که در سریال نشون داده می شه در اون زمان ها (1977) توجه چندانی به روانشناسی جنایی نمی شده و اصرار زیادی از جانب ماموران نقش اول برای گرفتن مجوز های لازم برای مصاجبه با جنایت کار ها لازم بوده. 

سه نفری که در خلال داستان باهاشون مصاحبه می شه قاتلان سریالی واقعی بودن که زنان زیادی رو به طوری فجیعی به قتل رسوندن. نفر چهارمی هم در سریال نشون داده می شه که خب هویتش با توجه به کارهایی که در داستان انجام می ده برای بینندگان فاش شده. 

بعد از تموم شدن سریال درباره ی جان داگلاس تحقیق کردم و چند صفحه از کتابش رو خوندم. ولی وقتی در حین ویکیپدیا خوندن هام به صفحه ی یه جنایتکار به خصوص رسیدم تصمیم گرفتم به خودم یه کم فرصت بدم! هیچ طوری نمی تونم بفهمم که چه طور کسی می تونه این اعمال وحشیانه رو انجام بده و هیچ چیزی احساس نکنه. چه طور می شه بچه ای که به دنیا می آد و اون قدر ضعیف و وابسته است روزی تبدیل بشه به چیزی که هیچ مانعی جلوی خودش نمی بینه برای آزار رسوندن به دیگران. هنوز هم که هنوزه دارم به این فکر می کنم که آیا مسائل زیستی و ژنتیک دلیل به وجود اومدن سایکوپث هان یا آزار و اذیت و تراما هایی که تقریبا همه شون در بچگی متحمل شدن باعث بروز این رفتار ها شده. تئوری هایی مبنی بر کروموزوم Y و یا X اضافه خوندم گرچه زیاد درش عمیق نشدم. فعلا به خودم استراحت دادم ولی دلم می خواد بدونم به غیر از تفاوت های طبیعی بین زنان و مردان چه چیزی باعث می شه که اکثر سایکوپث ها و جنایتکارها مرد باشن.

پ.ن: سریال خوبیه ولی خب به قول خارجی ها برای Faint-hearted ها نیست. اگر یک درصد احتمال می دید که ممکنه دیدن این سریال در زندگیتون اخلالی ایجاد کنه سریال رو نبینید. 

امروز از اون روزهاست که باید یه موسیقی باشکوه پیدا بشه براش. اتفاق خاصی نیفتاده ولی حال و هوای امروز به این می خوره که یه موسیقی جدید براش پیدا بشه که اشک رو تو چشام جمع کنه.

آخر شب این پست رو ادیت می کنم اگه موسیقی موردنظر رو پیدا کردم.

*EMINEM

همه چیز داره میشه مثل قبل. نشانه ها تا قبل از امروز کوچیک بودن و نمی شد دیدشون. نمی شد به هم ربطشون داد. ولی امروز که بعد از 4 سال دوباره یه سری از آدم های قبل از این ناگهانی به زندگیم برگشتن همه چیز روشن شد. امیدوارم تهش مثل 4 سال پیش نشه. گرچه خیلی هم بد نبود ولی همه چیز می تونست بهتر باشه. من آدم چهار سال قبل نیستم ولی شرایط با تقریب خوبی مثل شرایط گذشته است. امیدوارم تغییرات این چهار سال وزن بیشتری داشته باشن تو میانگین زندگیم.

اگه روزی بخوام ازدواج کنم، با کسی ازدواج می کنم که کلی کتاب داشته باشه. یه میز تلویزیون می خریم از اینایی که پشت جای تلویزیونش کتابخونه داره. بعد کتاب هامون رو می چینیم توش. به جای گیرنده ی دیجیتال هم یک عدد اکس باکس یا PS4 (یا هر شماره ای که تا اون موقع اومده باشه!) می خریم و باهم رزیدنت ایول (تا هر شماره ای که اومده باشه!!) بازی می کنیم:)

And if of ships I now should sing what ship would come to me?

What ship would bear me ever back across so wide a sea?

What ship would bear me ever back

Across so wide a sea?

تبقى انت هاجرنی

وانت الی ظالمنی

فاکرنی هترجاک

أنا قلتها کلمة

وکل شیء قسمة

ودی قسمتی ویّاک


Yasmine Hamdan-La Mouch

English Translation