چون از اینجا که ایستادم، همه چیز شفاف به نظر میاد*
دلم میخواد رها باشم. دوست دارم تعلق خاصی به چیزی نداشته باشم. خودم رو که تصور میکنم دوست دارم باد شدیدی توی موهام بوزه و من جایی ایستاده باشم توی یه چمنزار با علفهای بلند سبز کمرنگ. این تصویر کسیه که رهاست از نظر من. دلم نمیخواد وارد بازیهای مسخره بشم. دوست دارم آدمهای خوب پیدا کنم برای معاشرت. دیروز داشتم فکر میکردم آدم چی میخواد برای زندگی مگه؟ چند تا دوست خوب، خانواده، کار، ورزش. و همین بسه. از وقتی اینستاگرام رو نصب کردم و هر از گاهی چند تا پست میذارم توش حس میکنم حساستر شدم نسبت به کارهای آدمها. حس میکنم وقتی چیزی رو میبینم که کسانی انجام دادن، صرف نظر از اینکه چقدر به زندگی من نزدیکه، و تنها به خاطر اینکه اون لحظه کول به نظر میرسه، توی یه واکنش غیر ارادی، واکنش نشون میدم بهش. انگار که یه دوز بالایی از حسادت، یا شاید غبطه، یا هرچی که اسمشه توی وجودم پدیدار میشه برای یک لحظه. و بعد از اون تازه کنترلم روی خودم برمیگرده. و این خوب نیست. و کاملاً غیر ارادیه. و باهاش مقابله میکنم. تمرین میکنم که حساسیت مغزم رو به این چیزها پایین بیارم. و این درست مقابل حس رهایی هست که میخوام توی زندگیم داشته باشم.
دلم میخواد تمرکز کنم روی زندگیم. درگیر بازی نشم. واسه همین خودم رو با چیزهای جدید سرگرم کردم. با یکی از دوستهام تنیس میرم و این چیزی بوده که از نه سالگیم میخواستم تجربش کنم ولی برای ما گرون بود اون موقع. و الان تجربش میکنم و با تمام وجودم خوشحالم بابتش. میخوام این چیزا یادم بمونه. میخوام یادم بمونه که چقدر چیزهای جدید رو تجربه میکنم و ذوق کنم بابتشون. این برای من مترادف رهاییه. این روزها دارم تلاش میکنم خودم باشم. به بقیه دوست داشتنشون رو نشون بدم. تلاش کنم. و برای تلاشی که دارم میکنم ارزش قائل بشم. و کمالگرایی رو هم دارم کم میکنم. هر روز دارم تمرین میکنم انعطاف پذیرتر از دیروز باشم. با خیلی چیزها کنار اومدم و براشون جایگزین پیدا کردم. دارم استرس رو دور میکنم از خودم. به قول هری پاتر توی آخر جلد چهار، چیزی که بخواد اتفاق بیفته میافته و موقعی که اتفاق افتاد، باهاش مواجه میشیم. دلم میخواد رها باشم. این تم غالب این روزهای منه.
حرفهای زیادی دارم برای نوشتن. باید بیشتر بنویسم، اینطوری انگار دارم بلند بلند فکر میکنم و خوبه. چیزی که از ذهن نوشته بشه روی صفحه، تازه موجودیت پیدا میکنه و قابل ویرایش میشه. یکی از مانعهام برای نوشتن نداشتن کیبورد فارسی بود. راه این رو هم پیدا کردم. فینگلیش مینویسم، از چتجیپیتی میخوام عوضش کنه به الفبای فارسی، و تمام! حتی نیمفاصلهها رو هم درست میذاره و من به ندرت ویرایش میکنم چیزی رو :) زنده باد تکنولوژی!
+ کانال تلگرامم حذف شد :( وقتی از دستش دادم حتی رغبت نکردم دوباره یکی جدید بسازم. نمیدونم دوباره کانال بزنم یا توی وبلاگ بنویسم. ولی اینجا هم یه جوریه...
++ امینم هم آلبوم جدید داد و من توی ماه گذشته فقط امینم گوش دادم :) خیلی آلبوم خوبی بود ^_^
* تا بعدش ببینم چی میشه.
- ۰۳/۰۵/۰۴
این تکنیک تبدیل فینگلیش چقدر خوب بود وای! فکر نمیکردم کار کنه ولی کرد.
بامزه.