... Let your dreams flood in
گوشیم سه درصد شارژ داره و بعد از مدتها نشستهام و دارم با گوشی توی پنل وبلاگ مینویسم. حقیقتش اینه که دقیقا نمیدونم چی بنویسم. از کجا شروع کنم و این چند ماه گذشته رو بفهمم. هنوز که هنوزه همهچیز جدید به نظر میاد. هنوز که هنوزه خودم رو به طور کامل پیدا نکردهام. با دوستام که صحبت میکردم فهمیدم تنها نیستم و تنها هستم. رنجهامون مشترکه با اینکه از همهجای دنیاییم و من کلکسیونی از رنجهای اونها رو توی دو سال گذشته به دوش میکشیدهام.
این رو برای خودم مینویسم. لارم نیست همیشه، همهچیز از درون سرچشمه بگیره. لازم نیست عزت نفس درونی باشه و انگیزه از اعماق قلب آدم بیاد. گاهی اوقات باید از چشم دیگران به خودت نگاه کنی. چیزهایی که میگن رو بشنوی و بذاری بمونن توی ذهنت. گاهی اوقات این تو هستی که خطای شناختی داری، نه بقیه.
جاهای زیادی رفتهام. دوستای خوبی پیدا کردهام. تجربههای جدیدی داشتهام و خب راههای زیادی پیش روم میبینم. اما طول میکشه تا از اون دو سال کذایی (!) بتونم فاصله بگیرم. که خود اصلیم بشم. که جای اصلیم بایستم. یه ژورنال بزرگ صورتی گرفتهام که توش مینویسم. برای اینکه "امکان داشتن" رو باور کنم. برای اینکه خودم رو دوباره به دست بیارم. و خب دیشب بعد از مهمونی، دیدم که خودم رو خیلی دوست دارم. و طبق همون اصلی که همیشه بهش معتقدم میخوام برای کسی که دوستش دارم تلاش کنم.
- ۰۱/۰۵/۰۹
"تلاش زیبا"