.ٌ..We will stand tall and face it all together
یازده دوازده ساله که بودیم در مورد سال 1400 خیلی فکر میکردیم. مینشستیم و سالها رو میشمردیم تا ببینیم آیا میتونیم سال 1400 رو ببینیم یا نه. هرچی جلوتر میرفتیم عددها بزرگ و بزرگتر میشدند و غیر قابل تصورتر و بیستوپنج سالگی خیلی دور به نظر میرسید. هر جور سناریویی برای این سالها میچیدیم. سالهای دور، اتفاقات عجیب و خاطرات دستنیافتهی دوست داشتنی. ولی مثل اینکه عجیبترین چیزی که میتونست اتفاق بیفته همین پندمی بود.
نمیتونم بگم وجود کرونا تبدیل شده به عادت. هنوز مثل همون روزهای اول سعی میکنم نسبت بهش هشیار باشم. ولی مثل اینکه تحمل ماسکها آسونتر شده، بوی الکل دیگه مختص مطب دکتر و درمانگاه نیست و توی ضدعفونی کردن به سرعت بالاتری رسیدم. اما خب هنوز با تغییرات مدل زندگیم کنار نیومدم. برام سخته بپذیرمشون. منی که تابستان سال 98 رو مجموعا دو سه هفته خونه بودم، توی این یک سال شاید بیشتر از سه هفته بیرون از خونه نبودم. کارهایی که مستقیما وابسته به اون بیرون بودن برام کمرنگ شدن و خب گمون نمیکنم تغییر سال تفاوت چندانی توی این موضوع ایجاد کنه! (Your daily dose of reality:دی)
ولی خب با وجود کرونا هنوز به زندگی ادامه دادم. با اینکه توی دوران گذار هستم و دوران گذار بدترین مرحله است واسه عدم اطمینان، هنوز هم من و هم خیلیهای دیگه میریم جلو. هنوز تا جایی که میشه با انعطاف به چیز ها نگاه میکنم. میشه سمت روشن قضیه رو این تفسیر کرد که احتمالا توی مثلا سال 2100 میلادی باهامون مصاحبه میشه به عنوان کسایی که کرونا رو تجربه کردن. و براشون از همهی جلسات آنلاین اسکایپی میگیم و نون درست کردن هامون و کلکسیون ماسکهامون رو به مجموعهدارها نشون میدیم!
در مورد سال 1400 توی پست تولدم نوشتهام. که این یک سال چه طور گذشت و چه اتفاقایی افتاد. جدیدترینش برداشتن یه سنگ بزرگ بود که تا حدی خیالم رو راحت کرد. و خب هنوز حس نکردن شنهای ساحل سر جاشه. هنوز خطر حس نکردن مزهی زیباترین غذای دنیا وجود داره (literally:دی). تنها کاری که میشه کرد ادامه دادنه. با تغییرات توی برنامهها و شجاع بودن و قوی بودن و بخشیدن خودمون و دیگران و مهربون بودن با خودمون. با خودمون و دیگرانمون. چیزی که میشه بهش دلخوش بود اینه که احتمالا چندین سال دیگه که مثلا عدد سال رند میشه یا تغییر میکنه احتمالا می تونیم بشینیم و به یاد بیاریم که توی بیستوپنج سالگی دربارهی آینده چه طور فکر میکردیم و در واقعیت چی شد. شاید اصلا بهترین کار این باشه که توی این روزای بهاری، افق دیدمون رو محدود کنیم به سه ماه دیگه و به فکر گوجهسبزهایی باشیم که دارن میرسن. کارهای پیشرومون رو انجام بدیم و صوفیوار (گرچه نمیدونم مدل و سبک زندگیشون چیه و صرفا از اسمشون خوشم میاد!!) بشینیم و زندگیمون رو بذاریم بر پایهی هر چه پیش آید خوش آید! بدون ترس و بدون دو دو تا چهار تا کردن.
گرچه سال بعد رو فقط میتونم ادامهی امسال در نظر بگیرم و مثل دو سه سال گذشته از سال قبلش جدا نیست، امیدوارم اتفاقای خوب بیفته. سلامتی باشه و شادی. غمهامون کم باشه و سرسخت باشیم در برابرشون. دوستای خوب پیدا کنیم و دلهامون آروم باشه.
+ دلم میخواست پست دهه سی سینما رو قبل از سال جدید بنویسم و پروندهاش رو تموم کنم و برسم به دهه چهل. اما فکر نمیکنم که بشه. امیدوارم اولین پست سال جدید توی این وبلاگ سینمای دهه سی باشه.
++ سال نو پیشاپیش مبارک:)
فکر گوجه سبزهای تابستون چقدر قشنگ بود!! :)
سال خوبی برات آرزو میکنم 🌷🌷🌷🌷