Rhapsody

اردیبهشت 2

يكشنبه, ۸ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۰۱:۳۱ ق.ظ

تمام امروز را در راه بودم. مسیر برای من لذت بخش تر از مقصد است. مقصد با خودش هزار سوال می آورد و بلاتکلیفی. مسیر خط مستقیمی است که باید آن را پیمود. باید در ان کتاب خواند و فیلم دید و موسیقی گوش داد و حرف زد. من تمام مسیر ها را زندگی می کنم. به مقصد که می رسم همه ی وجودم خسته می شود و نای فکر کردن برای حرکات بعدی را ندارم.
زیبایی جاده و رفتن به زیبایی شعر مسافر سهراب می ماند. از همان بچگی هم رفتن را دوست داشتم و در مسیر بودن را. نه ماندن. وقتی مجبور می شدم بمانم و از پشت پنجره به مهمان ها که می رفتند نگاه کنم غم عجیبی جایش را در دلم خوش می کرد. گمان می کردم ان ها که می روند ماجراهای جالب تری را تجربه می کنند تا منی که می مانم.
چند روز پیش، تمام مسیر رفت را به ستاره ها زل زده بودم و با نرم افزار چند صورت فلکی ای  که می شد نصفه نیمه تشخیصشان داد پیدا می کردم. در راه برگشت درباره ی سینمای فرهادی حرف می زدیم و امر متعالی ای که در فیلم هایش به چشم نمی خورد. با خودم گفتم وقتی که رسیدم باید فیلم های کیارستمی را ببینم و بیضایی را. 

  • ‎‎‎‎‎‎ ‎‎

All that I'm living for

Invisible city

Nocturnal

نظرات  (۲)

و حتما از certified copy شروع کن.
پاسخ:
جدی؟
من می خواستم از طعم گیلاس شرروع کنم. البته مسافر و خانه دوست کجاست رو دیده ام قبلا. 

هوای خوب و هدفون در گوش؟ :)
پاسخ:
هوا خوب بود اما هدفون نداشتم استثنائا این دفعه:)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">