Rhapsody

من از بچگی عاشق مکانیزم اسپری بودم. یادمه که موقع تمیزکاری جلوی پدر و مادرم راه می‌رفتم و به همه چیز اسپری شیشه‌ پاک‌کن می‌زدم تا اون تمیزش کنن. سال پیش داشتم می‌گفتم که دلم می‌خواد یه مدتی برم جایی کار کنم که وظیفه‌ام شامل اسپری‌کردن باشه. حالا با توجه به اینکه تقریبا یه ساله که هر روز ناچاریم از اسپری استفاده کنیم، گمونم جاداره که بگم: wishes come true و be careful what you wish for، نه؟

:دی

هفت هشت ساله که بودم دم سال تحویل تصمیم گرفتم سفره هفت‌سین رو من بندازم. تا جایی که می‌شد سین‌هاش رو جور کردم و ریختم توی ظرف. سفره رو انداختم و میوه‌ها و شیرینی‌ها رو چیدم کنارش. درست یک دقیقه مونده به سال تحویل، دیدم که میوه‌ها و شیرینی‌ها رو گذاشتن توی سفره. نمی‌تونستم بپذیرمش. توی ذهن من میوه و شیرینی توی سفره هفت‌سین اضافه بود. بهش تعلق نداشت و هر چه قدر توضیح می‌دادم هیچ‌کس نمی‌تونست متوجه بشه. وضعیت الانم هم همینه. ظرف میوه و شیرینی توی سفره هفت‌سین رو نمی‌خوام و هر چه قدر توضیح می‌دم هیچ‌کس متوجه نمی‌شه. 

.

حالم چندان خوش نیست و این واقعه ی جدیدی به حساب نمیاد توی تمام پست هایی که این روز ها توی وبلاگ ها نوشته می شه. سه چهار روز دیگه می شه یک ماه که هر شب رو با استرس خوابیدم و هر روز صبح وقتی بیدار شدم که ضربان قلبم به شدت بالا رفته بود. توی ماه گذشته شبی رو داشتم که توی خواب گریه کردم. صبح بیدار شدم و نتونستم باور کنم که این من بودم که توی خواب اشک می ریخته. تا اینکه رفتم جلوی آینه و خودم رو دیدم که گوشه ی چشمم رد اشک های دیشب مونده. تمام یک ماه گذشته رو توی survival mode بودم و نمی تونستم به هیچ چیزی فکر کنم. الان که اون وضعیت تموم شده و همه مون کمی برگشتیم به حالت نرمال، دارم نتیجه ی همه ی اون استرس ها رو می بینم. خوابم به هم ریخته و چند ساعته که شانه ام درد می کنه. اگر اینجا رو می خونید، خواهش می کنم ماسک هاتون رو بزنید. از اون مهم تر فاصله تون رو با بقیه حفظ کنید و وقتی علائم بیماری دارید توی جلسات بیخودی و مزخرف کاری که هیچ خاصیتی ندارن شرکت نکنید. نه برای اینکه خودتون چیزیتون نشه، برای این که یک درصد کسی از شما این بیماری رو نگیره. 

 

 

اول راهنمایی بودم که قسمت پنجم هری پاتر اکران شد. اون موقع‌ها ای‌دی‌اس‌ال نداشتیم و باید منتظر می‌شدم تا کسی فیلم رو دانلود کنه و برام بفرسته. فیلم جمعه شب ساعت یازده به دستم رسید. نمی‌تونستم تماشاش کنم چون همه می‌خواستن بخوابن و فیلم روی سی‌دی بود و باید با کامپیوتر باز می‌شد. ناچار شدم بخوابم. صبح فرداش تا ظهر کلاس زبان داشتم و هیچ چیز، حتی هری پاتر نمی‌تونست وادارم کنه که یک جلسه از کلاسم رو بپیچونم. رفتم کلاس و حتی یادم مونده که یک ربعی دیر رسیده بودم و معلمم داشت درس می‌داد و سوییشرت بنفش تنش بود. رسیدم خونه و ناهارم رو خوردم و بالاخره تونستم فیلم رو کامل ببینم. اون قدر از فیلم خوشم اومده بود که تمام فیلم رو کانورت کردم به فرمت mp4. هر‌چیزی که توی گوشیم داشتم رو خالی کردم و فیلم رو به زور ریختم توش. تا روز شنبه که برم مدرسه اون قدر فیلم رو توی گوشی دو اینچی‌ام دوباره و دوباره دیده بودم که حفظ شده بودم: 

"You have been told that a certain wizard is at large once again. 

This. is. a. Lie."

 

پ.ن: توی تگ snapshots لحظه‌هایی رو می‌نویسم که به یاد می‌آرم. لحظه‌هایی که می‌دونم تا آخر عمرم فراموش‌شون نخواهم کرد. بعضی‌هاشون چندان مثبت نیستن. بعضی‌هاشون اما لحظه‌هایی هستن که توی بدترین شرایط می‌تونن واقعه‌ای باشن که برای ساختن پاترونوس بهش احتیاجه.

اولین بار توی وبلاگ دچار پستی به این شکل رو دیدم. این جور پست‌هاش رو خیلی دوست داشتم، چون می‌شد از بین‌شون تجربه‌های محشری توی ادبیات و موسیقی و فیلم و زندگی به دست آورد. زمان گذشت و من به جایی رسیدم که احساس کردم برای زنده موندنم باید کار‌هایی که هر روز انجام می‌دم (و نه کارهایی که باید انجام بدم) رو یادداشت کنم. ترس از کم گذاشتن برای هرچیزی (و صد البته سندروم ایمپاستر) بود که من رو وادار کرد آخرِ هر شب، کارهایی که از صبح انجام داده بودم رو یادداشت کنم. نه اینکه فقط به لیست کارهای تیک نخورده‌ام نگاه کنم. الان دو ماهی هست که دارم done list مینویسم در کنار to-do list. تصمیم گرفتم من هم بخشهایی از لیستم که امکان انتشار عمومی دارند رو منتشر کنم که ثبت بشن یه جایی و شایدم به درد کسی خورد!

Films:

30s Cinema:

1.Love Me Tonight, Rouben Mamoulian, 1933

2. Frankenstein, James Whale, 1931

3. Gold Diggers of 1933, Busby Berkeley & Mervyn LeRoy, 1933

Alfred Hitchcock:

1. Rope,1948 (تبدیل شد به یکی از بهترین فیلم‌هایی که در تمام عمرم دیده‌ام)

2. Rebbeca, 1940

3. Vertigo, 1958 (2nd time)

4. Spellbound, 1945

5. Dial M for Murder, 1954 

6. Shadow of a Doubt, 1943

7. The Lady Vanishes, 1938

8. North by Northwest, 1959

9. The Lodger: A Story of the London Fog, 1927 

Books: 

1. The Hundred-Year-Old Man Who Climbed Out the Window and Disappeared, Jonas Jonasson

2. The Story of Film: 1930s Chapter, Mark Cousins

 

سال گذشته جایی بودم که پیارسال دلم می‌خواست باشم. امسال جایی هستم که پارسال می‌خواستم. الان دلم می‌خواد جای دیگری باشم و طور دیگری. آدمیزاد هیچ وقت جایی رو که هست خوش نداره. 

 

+ دومین باری که شازده کوچولو رو خوندم، نشسته بودم زیر پل خواجو. با زاینده‌رود پر از آب. اپلیکیشنی وجود داشت برای گوشی‌های سیمبیان اون موقع، که می‌شد شازده کوچولو رو همیشه و هر جا همراه داشته باشی. داشت اپلیکیشن رو بهم نشون می‌داد و داشتم برنامه‌ریزی می‌کردم گوشی اس‌پونصد رو که خریدم، اولین کاری که انجام بدم این باشه که شازده کوچولو روش نصب کنم. شازده کوچولو توی پوستم و خونم رخنه کرده. لحن صحبت کردنم، نحوه‌ی چیدن کلماتم و مکث کردن‌هام همه متاثر از شازده کوچولو هستن و صدای احمد شاملو.

پست‌هایی که می‌نویسم و از شازده کوچولو توشون نقل‌قول می‌کنم برام یه جوری هستن. احساس می‌کنم تا سرحد مرگ همه‌چیز شازده کوچولو لوث شده و من دیگه راحت نیستم با نقل‌قول آوردن ازش. نمی‌دونم چرا این‌ها رو اینجا نوشتم. گمونم می‌خواستم روشن‌گری کنم راجع به شدت یکی‌شدنم با شازده کوچولو...